۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

مقاله ای از دکتر صادق زیبا کلا م : میر حسین مو سو ی مد یر کار آمدی است و شرایط امروز شخصیتی چون او را می طلبد



دکتر صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است که علاوه بر اینکه اساسا میرحسین موسوی مدیر کارآمدی است شرایط امروز جامعه نیز شخصیتی چون او را می طلبد. زیبا کلام در مورد ورود مهندس موسوی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری می گوید اگر او در این شرایط پا به عرصه نمی گذاشت باید از او سؤال می کردیم که تعهد شما نسبت به خط امام، اسلام، نظام و انقلاب چه شد؟ و ما باید تا کجا سقوط می کردیم تا موسوی احساس وظیفه و تکلیف می کرد؟. گفت و گوی "کلمه" با دکتر زیباکلام پیش روی شماست. او در گفت وگویی با سایت خبری کلمه گفته است:
دکتر صادق زیباکلام، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران معتقد است که علاوه بر اینکه اساسا میرحسین موسوی مدیر کارآمدی است شرایط امروز جامعه نیز شخصیتی چون او را می طلبد. زیبا کلام در مورد ورود مهندس موسوی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری می گوید اگر او در این شرایط پا به عرصه نمی گذاشت باید از او سؤال می کردیم که تعهد شما نسبت به خط امام، اسلام، نظام و انقلاب چه شد؟ و ما باید تا کجا سقوط می کردیم تا موسوی احساس وظیفه و تکلیف می کرد؟. گفت و گوی "کلمه" با دکتر زیباکلام پیش روی شماست. او در گفت وگویی با سایت خبری کلمه گفته است:
آقای مهندس موسوی فرزند انقلاب بوده و دغدغۀ خط امام را دارد،نمی‌توان از او انتظار داشت که در شرایط کنونی نسبت به وضعیت کشور بی‌توجه باشد بلکه با توجه به شرایطی که امروز بر کشور حاکم است تمام کسانی که دغدغۀ نظام و آیندۀ کشور را دارند نگران آن‌اند که واقعاً ما به کدام سمت به پیش می‌رویم؟ در زیر، گفت وگوی صادق زیباکلام را با سایت کلمه می خوانیم: در دوره های گذشته همواره مهندس موسوی یکی از گزینه های اصلی کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری بوده اند. اما هر بار بنا به مصالحی از ورود به عرصه خودداری کرده اند. اما در این دوره ایشان کاندیدای انتخابات شده اند. به نظرشما چه تغییری در وضعیت کنونی کشور به وجود آمده است که برخلاف دوره های گذشته موسوی چنین تصمیمی گرفته است؟ این پرسشی است که غالباً از آقای میرحسین موسوی می‌شود. بحث‌های زیادی برای حضور ایشان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ و همچنین در پایان دورۀ ۸ سالۀ ریاست جمهوری آقای خاتمی وجود داشت. از نظر من پاسخ این مسئله چندان پیچیده نیست. آقای مهندس موسوی فرزند انقلاب بوده و دغدغۀ خط امام را دارد،نمی‌توان از او انتظار داشت که در شرایط کنونی نسبت به وضعیت کشور بی‌توجه باشد بلکه با توجه به شرایطی که امروز بر کشور حاکم است تمام کسانی که دغدغۀ نظام و آیندۀ کشور را دارند نگران آن‌اند که واقعاً ما به کدام سمت به پیش می‌رویم؟ اگر نگاهی به وضعیت اقتصادی کشور، جایگاه ایران در عرصۀ بین‌المللی، فرار سرمایه‌ها و همچنین پارامترهای دیگر اقتصادی بیندازیم می‌بینیم که در گذشته مشکلات به این صورت وجود نداشته است. حتی پس از پایان دورۀ ۸ سالۀ ریاست جمهوری آقای هاشمی هم با وجود اشکالاتی که در برخی موارد بر او وارد بود، چنین وضعیتی برای جایگاه کشور در عرصۀ بین‌المللی و شرایط مصیبت‌بار اقتصادی مردم وجود نداشت ضمن اینکه فراموش نکنیم سه سال از چهار سال دورۀ ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد با فروش نفت بشکه ا‌ی ۱۰۰ دلار سپری شده است. در حقیقت در شرایط فعلی اگر کسی مانند آقای موسوی در این عرصه حضور پیدا نمی کرد باید بر او خُرده می گرفتیم که چرا در این شرایط حساس نسبت به کشور و هموطنانش بی‌توجه بوده است. اگر او در این شرایط پا به عرصه نمی گذاشت باید از او سؤال می کردیم که تعهد شما نسبت به خط امام، اسلام، نظام و انقلاب چه شد؟ و ما باید تا کجا سقوط می کردیم تا موسوی احساس وظیفه و تکلیف می کرد؟ * مساله اینجاست که همه کسانی که قصد دارند وارد عرصه انتخابات ریاست جهوری شوند شعارهایی مبنی بر بازگشت به ارزش‌های انقلاب و عدالت‌محوری وجود دارد حتی رییس جمهور محترم هم الان شعارشان همین مساله است. آیا این شباهت تنها یک اشتراک لفظی است؟ ببینید! شما نمی‌توانید حزب یا گروهی را پیدا کنید که در پاسخ به سؤال شما نسبت به شعارهایی چون عدالت‌محوری، آزادی، دموکراسی و رای مردم ابراز بی‌تفاوتی و حتی مخالفت کند. اما آن چیزی که بیانگر میزان توجه هر شخص یا حزب به این اهداف است ارائه دستاوردهای عملی در جهت این شعارها است. باید دید چه کسی در عمل به این شعارها، به چه اندازه دست پیدا خواهد کرد؟ به طور مثال وقتی دولت مساله عدالت محوری را طرح می کند باید ‌آن را در عمل نیز رد یابی کنیم. به طور مثال یکی از آمار هایی که کمیتۀ امداد در ۲۱ بهمن سال جاری منتشر کرده بود نشان می داد که سالیانه ۲۰۰ هزار مراجعه‌کنندۀ واجد شرایط داریم که به دلیل نبود بودجه کافی امکان تحت پوشش قرار دادن آنها برای کمیته امداد میسر نیست. یا در ۶ ماهه اول سال ۸۷ به دلیل مشکلات مالی مردم آمار مراجعه‌کنندگان به شکل قابل توجهی افزایش یافته است. این آمار بسیار نگران‌کننده است. این مساله نشان‌دهندۀ آن است که شما در عین طرفداری از اصول عدالت اجتماعی امکان و توانایی اجرای آن را در عمل نداشته‌اید. پس اساسا تردیدی وجود ندارد که طی سی سال گذشته از زمان انقلاب تاکنون در تمامی دولت‌های پیشین توجه به اصل عدالت اجتماعی یکی از دغدغه‌های اصلی دولت و مسئولین بوده است اما جای سؤال ا ست که آیا طی این ۳۰ سال فاصلۀ طبقاتی بین فقرا و ثروتمندان کاهش پیدا کرده است یا خیر؟ اینکه آقای احمدی‌نژاد اعلام می‌کند طرفدار عدالت اجتماعی هستیم کافی نیست، اقتصاددانان باید بررسی کنند و بگویند در فاصله ۸۴ تا ۸۸ در نتیجه سیاستهای اقتصادی دولت آْیا فاصله طبقاتی کم شده است یا خیر؟ * آرمانهای انقلاب در مسائلی غیر از مسائل اقتصادی نمود بیشتری پیدا می‌کند مانند مسائل سیاسی و فرهنگی. یکی از دلایلی که شما در کتاب خود برای شکل‌گیری انقلاب اسلامی عنوان کردید "استبداد" و در نتیجه تلاش برای رسیدن به آزادی بود وضعیت را در این زمینه چگونه ارزیابی می کنید؟ با نگاهی کوتاه به کارنامۀ دولت و وزارت ارشاد می‌توان به این نتیجه رسید که کارنامۀ درخشانی در سال های اخیر درباره آزادی نداشتیم. مثلا من خودم تجربۀ زیادی با روزنامه کارگزاران نداشته‌ام و بیشتر سرمقاله‌های خود را در روزنامۀ اعتماد ملی به چاپ می‌رساندم. اما بسته شدن روزنامۀ کارگزاران اتفاق خوبی نبود. یا مثلا اگر نگاه کوتاهی به فشار محسوس دولت بر سازمان صدا و سیما بیندازید خواهید دید که تا چه اندازه صداوسیما برای نقد دولت تحت فشار بوده. شواهد بسیار زیادی هست که به سادگی می توان از آن نتیجه گرفت که آزادی به عنوان یکی از مؤلفه‌های انقلاب اسلامی در دولت نهم چندان جایگاهی ندارد. * با اینکه موسوی یک شخصیت فرهنگی است اما در مورد نظرات اقتصادی ایشان بیشتر گمانه زنی می شود دلیل این مساله را در چه می بینید و فکر می کنید در صورت حضور ایشان در سمت ریاست جمهوری ایران چه سیاستهایی در قبال مسایلی چون آزادی و حقوق بشر خواهند داشت؟ یکی از انتقادهایی که از آقای میرحسین موسوی می‌شود این است که ایشان در دوران نخست‌وزیری خود طرفدار اقتصاد دولتی بوده‌اند. البته قطعاً او مطابق معیارهای آدام اسمیت و اقتصاد آزاد فکر نمی‌کرده اما نباید این مسئله را فراموش کنیم که در آن دوران جنبش سیاسی و اجتماعی ایران به میزان قابل توجهی متأثر از ادبیات چپ بوده است. این ادبیات برای نسل جدید ایران بقدری جذاب و ملموس بود که در دوران پس از دیکتاتوری رضاشاه بسیاری از نویسندگان، روشنفکران، روزنامه‌نگاران، شعرا و دانشگاهیان ما را و بسیاری از جریان‌های طرفدار جبهۀ ملی دکتر مصدق و بالاخره اینکه خیلی از مسلمانان را نیز تحت تأثیر قرار داد. حال آنکه برخی از سیاستمداران کمتر به آنسو گرایش پیدا کردند مانند مرحوم بازرگان و نهضت آزادی و برخی مانند مرحوم شریعتی گرایش بیشتری به آن یافتند و عده‌ای هم به طور کلی سر از مارکسیسم درآوردند و سازمان مجاهدین را تشکیل دادند.در نهایت این تفکرات مانند سیلی تمام جامعه را دربر گرفت و اوج این تفکرات در دهۀ ۴۰ و ۵۰ در دوران انقلاب نمودی عینی پیدا کرد. طبیعتا این ادبیات تا حدودی بر آن دوران سایه انداخته بود اما نکته مهم تر اینکه در آن زمان پرداختن به این سیاست اقتصاد دولتی پرداختی اجباری و ناگزیر بود که در اثر شرایطی چون جنگ و انقلاب به کشور تحمیل شده بود در چنین شرایطی حتی خود نظریه‌پردازان اقتصاد آزاد هم به اجبار ملزم به رعایت حداقل بخشی از قوانین مرتبط با اقتصاد دولتی بودند. اگر دولت ایران را در آن زمان دست آدام اسمیت هم می دادید مجبور بود مانند موسوی عمل کند. من امروز اطمینان کامل دارم که نه تنها آقای میرحسین موسوی که بسیاری از افرادی که در اوایل دهۀ ۶۰ معتقد به اقتصاد دولتی بودند امروز تا حد زیادی از این تفکرات فاصله گرفته‌اند. اما اگر بخواهیم در مورد مسایل فرهنگی و حقوق مدنی سخن بگوییم باید بگویم که من مطمئنم که میرحسین موسوی این مسئله را به خوبی درک می‌کند که امروز با توجه به تحولاتی چون افزایش دانشجویان کشور از ۱۵۰ هزار نفر به ۵/۲ میلیون نفر نمی‌تواند نسبت به مسائل فرهنگی و نیز حقوق و آزادی های مردم بی‌تفاوت باشد. یا مثلا آقای میرحسین موسوی اصلاً اعتقادی به بستن روزنامه ندارد و این را می‌توان از موضع گیری ایشان در قبال بستن روزنامه ها در سال های گذشته دید. * با توجه به اعلام کاندیداتوری موسوی چه آرایش را برای انتخابات پیش رو متصور هستید و بر اساس این آرایش ترجیح و تحلیل شما چیست؟ من معتقد هستم ما اصلاح‌طلبان باید دو مسئله پیروزی در انتخابات و تشکیل دولتی با حداقل کارایی را تفکیک کنیم.درخصوص آقای کروبی می‌توانم بگویم من به پیروزی ایشان در انتخابات و ا ینکه بتواند آنقدر رأی بیاورد که احمدی‌نژاد را شکست دهد تردید دارم. در این بین آقای خاتمی و آقای موسوی باقی می‌مانند. به اعتقاد من شانس پیروزی آقای خاتمی زیادتر از آقای موسوی است. اما آقای خاتمی وقتی در انتخابات پیروز شد تازه در ابتدای مشکلات قرار می‌گیرد چرا که به هر حال نمی‌توان از این واقعیت فرار کرد که دولتی که ایشان تشکیل می‌دهند از همان روز اول با مخالفت، تعارض و مقاومت روبرو خواهد شد و اصولگرایان نمی‌گذارند ایشان کوچکترین حرکتی انجام دهد و می‌توان گفت مملکت کاملاً دو قطبی می‌شود. اما در خصوص آقای میرحسین موسوی باید بگویم درست است احتمال پیروزی آقای موسوی کمتر از آقای خاتمی است اما اگر ایشان بتواند پیروز شود من معتقد هستم مخالفت اصولگرایان با ایشان مثل آقای خاتمی نخواهد بود. شانس ایشان برای تشکیل یک دولت با حداقل کارآمد بسیار زیاد است. دلیل وجود پررنگ این احتمال برای آقای موسوی و عدم این احتمال برای آقای خاتمی این است که حلقۀ اولیه آقای خاتمی مورد مخالفت شدید اصولگرایان هستند که شانسی برای به وجود آوردن دولتی با حداقل کارآمدی نمی‌گذارند اما در مورد آقای موسوی این‌طور نیست چراکه اولاً بخشی از بدنۀ اصولگرایان و شخصیت‌های میانه‌رو و عاقل‌تر اصولگرا با ایشان همکاری خواهند کرد. و اتفاقاً اینان کسانی هستند که اصلاً علاقه‌ای به انتخاب رییس جمهور فعلی برای دور بعد ندارند چرا که ما شاهد انتقادات شدید اینان به آقای احمدی‌نژاد هستیم. تمامی این شخصیت‌ها از بین آقای احمدی‌نژاد و آقای موسوی، مهندس موسوی را ترجیح می‌دهد، این به معنی موافقت کامل اینان با آقای موسوی نیست ولی شرایط سیاسی گاهی اوقات چیزهایی را به ما تحمیل می‌کند و همیشه انتخاب شما یک انتخاب ایده‌آل نخواهد بود. من هم هیچ تردیدی ندارم که بسیاری از منتقدین احمدی‌نژاد درون جناح راست، آقای موسوی را برایشان ترجیح می‌دهند چرا که به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ طور نمی‌توان با احمدی‌نژاد کارکرد وضعیت کشور روزبه‌روز بدتر می‌شود. حتی بسیاری از روحانیون کشور نیز رضایت چندانی از آقای احمدی‌نژاد ندارند. در مجموع انتقادات زیادی از آقای موسوی شنیده می‌شود ولی حتی سرسخترین مخالفین و منتقدین ایشان هم توانایی مهندس موسوی در بخش اجرایی را قبول دارند. من تردیدی ندارم در بین موسوی، خاتمی و کروبی، آقای موسوی توان اجرایی بالاتری دارد. * به عنوان سؤال آخر بفرمایید در مورد انتخابات پیش‌بینی دارید؟ در انتخابات سال ۸۷، ۱۷ میلیون نفر به احمدی‌نژاد و ۱۰ میلیون نفر به هاشمی رفنسجانی رأی دادند و در این میان ۲۰ میلیون نفر نیز با صندوق‌های رأی قهر کردند که غالب آنها را اصلاح‌طلبان تشکیل می‌دهند. بنابراین اگر همان ۲۷ میلیون نفر انتخابات قبل دوباره در این انتخابات شرکت کنند هیچ تردیدی وجود ندارد که آقای احمدی‌نژاد پیروز خواهد شد در حالی که به اعتقاد من اگر آقای موسوی بتواند حتی نیمی از آن ۲۰ میلیون نفر را پای صندوق‌های رأی بیاورد کلید موفقیت او خواهد بود. پیشنهاد من برای آقای میرحسین موسوی این است که کمی شجاعانه شعار خود را اینگونه اعلام کند «اگر رأی ندهیم احمدی‌نژاد باز هم رئیس‌جمهور می‌شود».

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر